ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

ای کیو سان ما در ائل گلی

سه شنبه بیست و نه مرداد مطابق هر ساله که یک روز بصورت زنانه با خاله ها و دختر خاله های اکبر از صبح میریم ائل گلی و شب برمیگردیم ، رفتیم ائل گلی . دختر خاله های اکبر قیافه کچل شده ارمیا رو نمی شناختند . اکبر میگه با دیدن قیافه ارمیا یاد سربازی رفتنش میافتم و دلم میگیره تو ائل گلی پسرهای بزرگسال غریبه که داشتند توپ بازی میکردن ارمیا هم رفت با اونا بازی کنه و چون مهارت در شوت زدن داره پسرها خوششون اومده بود و بهش میگفتن روبرتو كارلوس . اینم ای کیو سان ما در ائل گلی   چه فیلم هندی شده این عکس     امان از این حرف های درگوشی ارمیا یک گل چید...
29 مرداد 1392

تصمیم کبری

شنبه 26 مرداد خاله های اکبر قرار بود بیان خونه خواهر اکبر به خاطر بچه دار شدن لعیا که اونجا به من گفتن موهای ارمیا رو یکبار از ته بزنید ومن هم گفتم اتفاقا خود اکبر پارسال هم میگفت ولی میترسه ارمیا گریه کنه و جرات نداره و .... یکشنبه 27 مرداد ارمیا رو بردم خونه خاله رضوان که نهار آنجا دعوت بودیم عصر که اکبر اومد باز بحث کوتاه کردن موهای ارمیا پیش اومد و خلاصه توافق کردیم وقتی رسیدیم خونمون خود اکبر دست بکار شه . وقتی دوتایی بردیم تو حمام موهاشو کوتاه کنیم خود ارمیا با دیدن موهاش که روی شانه هاش میرخت می ترسید ولی وقتی تمام شد و اکبر تو بغلش گرفت و برد جلوی آینه ارمیا با دیدن خودش تو آینه خندید و گریه هاش یادش رفت . عکس های ارمیا در ص...
26 مرداد 1392

پارک حجاج

جمعه 25 مرداد نهار خونه آنا بودیم بعد از ظهر خاله رضوان زنگ زد با خاله فهیمه اینا اومدیم پارک حجاج شما هم بیان .وقتی رفتیم ارمیا و ال آی با دین هم کلی ذوق کرده بودن . اینم شرح ذوق کردنشان به روایت تصویر دست ال آی رو هم محکم گرفته و بهش هم میگفت آل آی گعداخ ( به ال آی میگه آل آی ) ارمیا چه ژستی هم به خودش گرفته اومدنی هم سوار ماشین حاج عمو شده بودن و پیاده نمیشدن_ ارمیا در هر شرایطی یک توپ به نسبت فضای موجود با خودش داره ...
25 مرداد 1392

سشوارکشیدن به موهای ارمیا

چهارشنبه بیست و سه مرداد ارمیا رو برده بودم حمام و وقتی اومدیم بیرون بعد از کلی آب بازی تو حمام فوری خوابید و منم سشوار رو آوردم و به موهاش گرفتم و ارمیا که همیشه ترس از صدای سشوار داره و نمیذاره ، این بار خواب بود و نفهمید . عصر که اکبر قرار بود بیاد دنبالمون و بریم بیرون ، من ارمیا را بردم دم در تا رسیدن اکبر بازی کنه اینم عکسهای ارمیا جلوی در خونمون اکبر با دیدن موهای ارمیا شگفت زده شده بود   ...
23 مرداد 1392

کمک در کارهای خونه به مامان

یکشنبه بیست مرداد داشتم جارو میکشیدم که ارمیا به من اجازه نمیداد و جارو رو از دست من میگرفت تاخودش به خیال خودش کمکم کرده باشه کنکاش در ساختار جارو برقی خسته شدم چرا تموم نمیشه کار من نیست بابا - هر کسی رو بهر کاری ساختن بابا خسته شدم بذار کمی سوارش بشم هر کسی رو بهر کاری ساختن - بابا بریم دنبال بازی خودمون   ...
20 مرداد 1392

رفتن به ائل گلی

جمعه هیجده مرداد سال نود و دو مصادف بود با روز عید سعید فطر - خونه عزیز بودیم که خاله رضوان زنگ زد که برای شام بریم ائل گلی . همه مهمون خاله جون بودیم و کلی هم خوش گذشت- هوا سرد بود و ما هم از خونه نمی اومدیم و مجهز به لباس گرم نبودیم که لباس های دخترانه ال آی به دادمون رسید و باعث کلی خنده ما هم شد قیافه ارمیا در لباس های دخترانه و صورتی رنگ ال آی دیدن داره ارمیا در لباس دخترانه هم دست از توپ بازیش برنمیداره .  شنبه 19 مرداد که تعطیل بود بخاطر تعطیلات دو روزه عید فطر ، از صبح رفتیم شبستر و کلی بچه ها بازی کردن .   ...
18 مرداد 1392

بازی ها

شانزده مرداد رفتیم خونه فهیمه و خیلی هم با علی و ال آی بازی کردیم . جای پارلا خیلی خالی . این دو سه روزه که میره مهد کمتر میاد و دلمون واسش تنگ شده .    اینم پشت صحنه تاب بازی. علی طفلی همیشه درگیر این وروجک هاست . نشسته و داره یکسره هولشون میده . ارمیا و ال آی در حال نقاشی کشیدن بعد از نقاشی ، رفتن دنبال فوتبال دستی   ...
16 مرداد 1392

پارک آنا

پانزده مرداد با خاله سحر ( همکار مامان ) قرار گذاشتیم بچه ها رو ببریم پارک محله امان و به این بهانه هم بعد از یکسال همدیگه رو دوباره ببینیم . ارمیا در کمین گربه اینم پسر ورزشکار مامان و بابا اینم الین خانم دختر ناز و توپل خاله سحر آن قدر خوش گذشت که ساعت 8.5 عصر به زور برگشتیم خونه تا به اذان که نیم ساعت مونده بود برسیم و افطار کنیم . ...
15 مرداد 1392